چادر خاکی
از ڪوچه هاے بنــــے هاشم
تا
ڪوچه هاے منامه !
شیعه , شیعه است .. بایــב ڪتڪ بخورב حتــــے در قرن21 ..
از ڪوچه هاے بنــــے هاشم
تا
ڪوچه هاے منامه !
شیعه , شیعه است .. بایــב ڪتڪ بخورב حتــــے در قرن21 ..
آيا مي دانيد وقتی در حال حمل قرآن هستيد شيطان دچار درد شديد در سر ميشود
وباز كردن قرآن شيطان را تجزيه ميكند
وبا خواندن قرآن به حالت غش فرو ميرود
و خواندن قرآن باعث در اغما رفتنش ميشود
و آيا می دانيد زمانی كه می خواهيد دوباره اين پيام را به ديگران منتقل كنيد
شيطان سعی خواهد كرد شما را منصرف سازد
فريب شيطان را نخور . . . !
پس حق داريد اين پست رو كپی كنيد و توی وب هاتون بزاريد!
شب درویش اگر در غم نان میگذرد
روز منم به غم سود و زیان میگذرد
عمر درویش و توانگر بحقیقت نگری
هر دو با درد دل و رنج روان میگذرد
فقر با نعمت دنیا چه تفاوت دارد
چون همین میرود از دست و همان میگذرد
آنکه در نعمت و نازش گذرد عمر عزیز
او چه داند که به درویش چسان میگذرد
شادمان باش و مخور هیچ غم سود و زیان
که جهان گاه چنین گاه چنان میگذرد
تو نکوئی کن و در حق کسی بد مپسند
که بد و نیک جهان گذران میگذرد
مده آزار بدرویش که آه دل او
چون خندگی است که از جوشن جان میگذرد
ﺳﻪ ﺯﻥ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻨﻨﺪ؛
ﻣﺎﺩﺭﻡ،ﺍﻧﻌﻜﺎﺱ ﺗﺼﻮﻳﺮﺵ ﺩﺭﺁﻳﻨﻪ ﻭ ﺳﺎﻳﻪ ﺍﺵ
،
,
،
ﺗﻤﺎﻡ
به خاطر کندن گل سرخ ارّه آوردهاید؟
چرا ارّه؟
فقط به گل سرخ بگویید: تو، هی تو!
خودش میافتد و میمیرد!
بیژن نجدی
لعنت خدا به کسی که کودکی رو آزار میده
به سلامتی کسی که دید تو تاکسی بغلیش پول نداره
به راننده گفت :پول خورد ندارم واسه همه رو حساب کن....!
بانو کاش این باطن پاکی که می گویی
ظاهرش هم خدایی بود...
بانو کاش می دانستی خدایی که دلت با اوست
حجاب را چقدر دوست می دارد...
و می دانم که می دانی خدا تو را چگونه بیشتر دوست دارد..
سحرگه به راهی یکی پیر دیدم
سوی خاک، خم گشته از ناتوانی
بگفتم: چه گم کرده ای اندر این خاک؟
بگفتا: جوانی،جوانی ،جوانی...!
ملک الشعرا بهار
قطاری سمت خدا میرفت همه مردم سوار شدن وقتی به بهشت که رسید همه بیاده شدن یادشون رفت مقصد خدا بود نه بهشت
در فرو بسته ترین دشواری
در گرانبارترین نومیدی،
بارها بر سر خود بانگ زدم:
"هیچت ار نیست مخور خون جگر، دست که هست!"
بیستون را یاد آر، دستهایت را بسپار به کار
کوه را چون پَرِ کاه از سر راه بردار!
وَه چه نیروی شگفت انگیزیست
دستهایی که به هم پیوسته ست...!
این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت!!
هر کجا وقت خوش افتاد، همانجاست بهشت...
دوزخ از تیرگیِ بختِ درونِ تو بوَد
گر درون تیره نباشد، همه دنیاست بهشت...
"صائب تبریزی"
آری
خورشید ثابت کرد:
حتی طولانی ترین شب نیز
با اولین تیغ درخشان نور به پایان می رسد
حتـــــــــــی اگر به بلندای یلــــــــــــــدا باشد...
بیدار و امیدوار باش
خورشیدی در راه است...
باهمه ی بی سروسامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگیم هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام
خوب ترین حادثه میدانمت
خوب ترین حادثه میدانی ام
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام
محمدعلی بهمنی
تنت را عریان نمی کند بانو،بلکه لباس عروس بر تنت میکند...
پسری که تو را بخواهد برایت میجنگد ...
لازم نیست هر روز هفت قلم آرایش کنی
که مبادا خوشگلتر از تو , دلش را ببرد!
خلاصه بانو سرت را درد نیاورم اگر عشقت مردانگی داشته باشد
از دوری یکدیگر هم لذت می برید چون مطمئن هستی
جایت در میان قلبش ثابت و دست نخوردنی ست....!
مرگ هم به تساوی تقسیم نمی شود
عجبا ! هیچ کس هنوز
به سهم کم اش از مرگ
اعتراض نکرده است
*
خیلی ها سهم بیشتری از مرگ نصیب شان می شود
کودک بودم که درسینما
مردی ازاسب افتاد و
آنقدر روی زمین کشیده شد که :
گریه چشم هایم را بست
بعد ها دانستم
افتادن از اسب گریه ندارد
خیلی ها از اصل می افتند و می میرند
تمام کودکان شهر من می دانند :
" مستقیم " نه راست است و نه چپ .
الهی ؛ اهدنا ...
جملات زیبا گیله مرد